دنیادنیا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

دنیای کوچک ما

پس انداز برای سلامتی دنیا

بستن قرارداد با بانک خون  بند ناف رویان با بابایت تصمیم گرفتیم که برا سلامتید سرما یه گذاری کن وبعداز تحقیق وپرس وسئوال درمورد بانک خون بندناف رویان وبعداز انجام وگرفتن جواب یه سری آزمایشات برا عقد قراداد هفته ی سی وهفتم  بارداریبه دفتر واقع در خیابان مشتاق رفتیم حدود یک میلیون وسیصد هزینه ی نگهداری سلولهای بنیادیت شد  این موقعیه که دنیا جون با بابایش مدارک بند نافشو گرفته   خون بند ناف چیست؟ در دوران جنيني، جفت مسئول تبادل مواد غذايي بين جنين و خون مادر است. ساختمان آن به گونه‌اي است كه مانند يك حوضچه خوني عمل مي‌كند تا بيشترين تبادل مواد غذايي و اكسيژن در آن صورت گيرد. من...
2 شهريور 1392

عکسهای نوزادی

لحظه ی ورود به اتاق مامانی (بمیرم گرسنه اش بوده ) از گرسنگی زیاد تندتند دست میخوردی حالا دیگه بعداز خوردن شیر حسابی موقع خوابیدنه اینجا هم بابایی اومده ببردمون خونمون دم راهی دنیا جون دوروزگی دنیا سه روزگی دنیا چهار روزگی دنیا تو دل علیرضا جون (پسردایی وعمه دنیا)     پنج روزگی دنیا با باباجان وبابا ودایی وعلیرضا توی اتاقش دنیا با عمه جونش دنیا با خاله جونش وعلیرضا شنوا...
30 مرداد 1392

عکس معرفی خانواده ی دنیا

در دور دستها که خدا میان چشمهایت خانه کرده بود من بیقرار، منتظر آمدنت بودم خدانعمتش را، منتش را، بر سرم تمام  کرد، تو را به من هدیه داد ونام زیبای مادر را برازنده ی باقی اسمم قرار داد من به لطف بودنت بهترین حس ها را تجربه کردم   دنیای عزیزم زمانی که خبر آمدنت را شنیدم شوقی سراسر وجودم را فرا گرفت شوقی همراه با ترس عشقی همراه با وحشت چرا که باید اسباب پذیرایت هرچه سریعتر مهیا می شد     ...
28 مرداد 1392

جشن اسم گذاری

روز چهارشنبه 91/11/11 مصادف با 17 ربیع الاول مراسم جشن اسم گذاری دنیا را با حضور جناب آقای دکتر انشائی برگزار کردیم ...
12 بهمن 1391

عکس لحظه ی به دنیا آمدن

اینم لحظه به دنیا اومدنته که عکس وفیلم لحظه ی تولدت وبرات گرفتیم خیلی لذت بخشه امیدوارم در بزرگیت که خودت می بینیش کیفشو ببری دختری جونم ورودت وبه زندگیمون تبریک میگم       نمی دونم اینجا چه حسی داشتی ؟ کاش میشد تمام این لحظات به یادت می موند واینجا دیگه واقعا با چیدن بند ناف از هم جدا شدیم آغاز مستقل شدنت             ...
2 بهمن 1391

این روزها با خیال آمدنت تصویر می بافم

سلام فواره ی قشنگ رویاهای مامان و بابا با روزهای مانده به آغاز چه می کنی من هر شب و روز در انتظار دیدن روی ماه تو هستم چقدر بی تاب در آغوش گرفتنت هستم یکی یکدونه ی باغجه ی قلبمون نمی دانی چقدر خوشحالیم از آمدنت این روزها با خیال آمدنت تصویر می بافم
1 بهمن 1391

دوران شیرین با هم بودن

  طول دوران  بارداریم به طورمختصر: هفته ی چهارم بارداری : آزمایش تشخیص حاملگی ومثبت بودن جواب آزمایش بلافاصله بعد از خبرنی نی دار شدنم با باباجان ومامان جان ودایی وعمه وخاله وعلیرضا رفتیم  به مسافرت شمال آخه برنامه ریزی کرده بودیم حیف بودنریم در ضمن نی نی کوچولومونم دلش میخواست بیاد خودش بهم گفت هفته ی پنجم بارداری: در شمال بودیم دیدن از روستای التپه –دریاچه ی عباس آبادوقایق سواری من وبابا ونی نی کوچولومون –آبشار شیرآباد –آبشار کبودوال –بندرترکمن با کشتی به جزیره ی آشوراده رفتیم وماهی خوردیم در طول دوران بارداریم مزه ی این ماهی خیلی خیلی زیر زبونم بود &ndash...
30 دی 1391