دنیادنیا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

دنیای کوچک ما

عکس سیسمونی دنیا جون

    اینم اتاق دنیا                           استیکر شجره نامه تابلو اعلانات اتاق دنیا که باباجان ومامان جان وخاله وعلیرضا برای اومدنش مطلب نوشتن                         اینم آلبوم خاطرات دنیا اینم یه دفتره که هر کس از اتاقش دید...
28 دی 1391

درون لحظه لحظه های منتظرم حسابی تورا کم دارم

من این روزها .... درون لحظه لحظه های منتظرم حسابی تورا کم دارم این روزها انگار اصلا نمی شود به این فکر نکنم که چقدر برایم عزیزی به تو فکر می کنم وحتی تورا تا بزرگ شدنت تصور می کنم برایت ذوق می کنم تو را در بغلم می کشمئ شیطنت های کودکانه ات را تصور می کنم و... عزیز دلم دنیای این جا با دنیای اکنون تو فرق دارد
27 دی 1391

از کنار باغ خاطراتم که رد می شوم تو بهترین خاطره از تمام امسالی

از کنار باغ خاطراتم که رد می شوم تو بهترین خاطره از تمام امسالی عزیزم چه خوب که هستی ،چه خوب که قرار است بیایی تا قاصدک بچینم و برای هم آرزو کنیم چه خوب که قرار است من مادرت باشم قرار است به جان من قسم یاد کنی قرار است صدایم کنی قرار است هزار بار برایت لالایی بخوانم تا بخوابی وهزار قرار دیگر که فقط خدا می داند چقدز شنیدنی و دیدنیست جانکم فدای کودکانه هایت شوم
25 دی 1391

شیطنت های کودکی ات را لمس می کنم

دختر عزیزم امروز را که برایت می نویسم توبه سرعت در وجودم رشد می کنی وبزرگ وبزرگتر می شوی ،قلب کوچکتت به آرامی در وجودم می تپد گاه دلتنگ ات می شوم ! گاه نگرانت ! وگاهی دلم هوایت را می کند ! شیطنت های کودکی ات را لمس می کنم ! آنقدر حرکاتت تندوزیاد است که گاه گمان می کنم تا کنون مادری چنین کودکی را در وجودش نداشته حرکاتت را ،صدای ضربان های قلبت را ،وجودت را دوست دارم پروردگارا ممنونم
2 دی 1391

کاش زودتر صورتت را میدیدم

مادر من تازگی کشف کرده ام تو آنجا که هستی می خندی اشک میریزی پلک های کوچکت را باز و بسته می کنی احساس می کنم داری خودت را پیدا می کنی کاش زودتر صورتت را میدیدم  صورت قشنگ کودکانه ات را دوستت دارم را یواشکی به تو هدیه می کنم
29 مهر 1391

عزیزکم با من نفس بکش

عزیزکم با دستهای خودم تورابزرگ خواهم کرد هیچ کس نمیداند چرا تورا اینقدر خاص دوست دارم عزیزم بی شک جان منی میخواهم کاری کنم تا تمام طفل های این سرزمین سراغ شادی را از تو بگیرند   نازنینم برایت یک مشت بوسه می فرستم باز هم هست از این بوسه های عاشقانه برایت زیاد کنار گذاشته ام   عزیزکم بامن نفس بکش
18 مهر 1391

بوسه های عاشقانه

دنیای عزیزم با دستهای خودم تو را بزرگ خواهم کرد هیچ کس نمی داند چرا تو را اینقدر خاص دوستت دارم عزیزم بی شک جان منی می خواهم کاری کنم تا تمام طفل های این سرزمین سراغ شادی را از تو بگیرد برایت یه مشت بوسه می فرستم باز هم هست از این بوسه های عاشقانه برایت زیاد کنار گذاشته ام عزیزکم با من نفس بکش
26 شهريور 1391

سونوگرافی ودیدن روی ماهت

یک روز بود که وارد هفته ی بیستم شدم راهی مرکز سونوگرافی شدیم چقدر لحظه ی دیدنت برایم لذت بخش بود روی تخت خوابیدم اول از همه چهره ات را نشانم داد چقدر برایم آشنا بودی دستت را روی صورتت قرار داده بودی بعد به سراغ دست وپاهایت رفت شک زده بودم غیرقابل تصور بود برام مدام در حال دست وپا زدن تند تند یک انسان مینیاتوری قلب وریه وکلیه ها را چک کرد واز سالم بودن آنها برایم می گفت در همان حال بود که آقای دکتر گفت :دختر قربون صدقه های مامان مهری بود که بالا رفت چه چیز می توانست قشنگتر از این باشد که تو دنیای من بشی خبرسلامتیت آرامش بخش ترین خبری بود که می توانست مرا این چنین خوشحال کند   من بر روی این تصویرهای سونوگ...
18 شهريور 1391